در هفته دفاع مقدس یاد رزمندگانی میافتیم که عاشقانه به ندای «هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند. در این میان قرار مصاحبه را با محمد کریم رحمانی پور رزمندهای گذاشتیم که مدتی از دوران نوجوانی خود را در جبهه حق علیه باطل گذرانده است و هم اکنون در کسوت پژوهشگر در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی مشغول به فعالیت استدر ابتدا بفرمایید در چه سالی به جبهه اعزام شدید و در چه گردانی بودید؟
بنده در اواخرسال 64 و ابتدای سال65 به جبهه اعزام شدم و نام گردان ما امیرالمومنین(ع) تیپ قمر بنی هاشم بود.
از مشکلاتی که برای اعزام به جبهه داشتید بگویید.
در آن زمان پدرم به تازگی سکته کرده و برادر بزرگترم نیز به جبهه اعزام شده بود از طرف دیگر برادر کوچکترم مشغول تحصیل بود و هیچ کدام از آنها توان کمک کردن به خانواده را نداشتند به همین منظور مسئولین مخالف اعزام بنده به جبهه بودند. ولی من عاشق جبهه بودم و بالاخره با تلاشهای زیادی اطرافیانم را راضی کردم به جبهه بروم. ولی به همین راحتی نبود زیرا فرمانده سپاه را نمیتوانستم به این امر راضی کنم به همین خاطر روز اعزام پشت صندلی مینیبوس مخفی شدم تا اینکه موفق شدم به هدفم برسم.
قطعا آن دوران سرشار از خاطرات و درس زندگی است. اگر خاطره ای از آن دوران دارید بفرمایید؟
افتخار بنده این است که در آن فضا نفس کشیدم. یادم هست موقع حمله بمباران هوایی جنگندههای عراقی، شاهد به شهادت رسیدن بسیاری از عزیزان و برادرانم بودم. زمانیکه بمباران شروع شده بود بنده و عدهای سر کلاس قرآن بودیم شدت انفجار و صدای نهیب جنگندههای عراق به قدری زیاد بود که بر اساس شدت موج انفجار، بنده و چند تن از برادران به درهای در زیر تپهای پرتاب شدیم و چادر تدارکات گردان که پر از مواد منفجره و فشنگ و ادوات جنگی بود نیز منفجر شد، دو تن از همرزمان بنام شهید مجتبی کریمی که از طلاب حوزه علمیه بود و حق استادی بر گردن ما داشت وامیری پدر طلبه همدوره بنده داخل چادر تدارکات به شهادت رسیدند؛ وقتی که شهدا را یکی یکی بیرون آوردند با چشمانم دیدیم که پای یکی از شهدا قطع شده و با فاصله زیادی از جنازه شهید افتاده بود این صحنهها برایم بسیار دردناک بود.
آقای رحمانی پور لطفا از فعالیتها و تلاشهای جهادیتان برایمان بگویید؟
در زمان اوایل انقلاب یکی از فعالیتهای بنده این بود که با بسیاری از دوستانم به رفع گرفتاریهای مردم و همین طور برای ساخت به مسجدهای محل و جمع آوری کمکهای مردم به صورت بسیج مردمی میپرداختیم این کمکها شامل جمع آوری غلات و چهارپایان مثل گاو و گوسفند با وسیله نقلیه یا تراکتور به جایگاه مخصوص منتقل کردیم کارهایی مثل جمع آوری کمکهای مردمی برای فرستادن به جبهههای حق علیه باطل در آن زمان میشد و همین طور به دلیل روحانی بودن تبلیغ به وسیله خودرو در اکثر محلها روستا و شهرها برای اعزام نیرو بسیج مردمی
چه توصیه ای به جوانان دارید؟
به جوانان سفارش میکنم همانند کسانیکه در 8 سال دفاع مقدس با نثار جان خود باعث عزتمندی و سربلندی ایران شدند، همواره در صحنه باشند و از انقلاب اسلامی دفاع کرده و از مقام معظم رهبری پیروی کنند. جوانان باید راه امام حسین(ع) را ادامه دهند. توصیه دیگر من این است که ما باید زندگی جوانان حاضر در جنگ تحمیلی و شهدا را سر لوحه کارهای خود قرار دهیم و ضمنا به پژوهشگران جوان هم توصیه می شود در روایت کردن دفاع مقدس کوشا باشند.
از همرزمانی که همراه شما در جبهه بودند و به شهادت رسیدند بگویید؟
شهیدان مجتبی کریمی از طلاب حوزه علمیه اصفهان، امیری، ریگی، بابا احمدی و سایر شهدای دیگر که در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند از همرزمان بنده بودند. نصیری یکی دیگر از شهدایی بود که مسئولیت روابط عمومی گردان را بر عهده داشت این شهید بزرگوار صبح گاه طی سخنرانی که داشت از همه خداحافظی کرد و خبر شهادت خودش را همان روز اعلام کرد. پیکر این شهید بزرگوار در استان اصفهان واقع در تخت فولادگلزار شهدا دفن شده است.