لطفا در ابتدا بفرمایید مامون از واگذاری مقام ولایتعهدی به امام رضا(ع) چه انگیزهای داشت و چه اهدافی را دنبال میکرد؟
قطعا انگیزه مامون از تفویظ و واگذاری مقام ولایتعهدی به امام رضا(ع) عرض ارادات به ایشان نبوده است بلکه او به دنبال اهداف سیاسی و شیطانی خود بود؛ یکی از این اهداف احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا(ع) تهدید میکرد بود. این امام همام شخصیت نادری بود که محبوبیت و نفوذ فراوانی نزد خاص و عام داشت. در صورت ولیعهدی، به مامون نزدیکتر میشد و دیگر نمیتوانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند.
همچنین مامون میخواست امام چنان به او نزدیک شود که به راحتی بتواند ایشان را از زندگی اجتماعی محروم ساخته و مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروی شخصیت امام، علم، حکمت و درایت ایشان قرار نگیرند.از این مهمتر آنکه مامون میخواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطهشان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت کنند.
انگیزه دیگر مامون از این اقدام این بود که اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورشها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب میکرد ذهن آنان را از حقیقت آنچه که در متن جامعه میگذرد، منصرف کند تا به این وسیله و با توجه به رویدادهای مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود.
مامون از این بازی میخواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین میپنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز میتوانست با اتصال به او در میان مردم جا باز کند.
مأمون از توسعه تشیع، خوشنامی علویان و بدنامی عباسیان به دلیل جنگ خود با برادرش نگران بود و مجموع همه این عوامل باعث شد به این فکر بیفتد که امام را وارد مسائل سیاسی و زرقوبرق حکومتی کند تا ایشان خوشنامی خود را در بین مردم از دست بدهند و مأمون به مردم نشان دهد که امام نیز طرفدار قدرت و آلوده تجمل و فساد است که البته امام رضا(ع) با برنامههایی این نقشه خلیفه را خنثی کرد.
موضعگیری امام در قبال پیشنهاد ولایتعهدی چه بود؟
امام(ع) در مقابل مأمون دو موضع می توانست داشته باشد: یا پذیرفتن و یا کشته شدن. زیرا مأمون ابتدا کوشید که امام امر خلافت را به عهده بگیرد، اما امام با استدلال قوی آن را نپذیرفت. وقتی مأمون نا امید شد، با پیشنهاد ولایتعهدی به ایشان متوسل شد. اما امام از نیرنگ و مراد مأمون آگاه بود، از همین رو موضع ایشان عدم پذیرش ولایتعهدی بود. این بار مأمون امام را به قتل تهدید کرد. امام رضا(ع) ولایتعهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند، چرا که برخی از اظهارات ایشان اشاره به غم و اندوه عمیق آن حضرت دارد و نیز نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت از آن رنج میبرند که خود دلیل بر عدم رضایت امام از ولایتعهدی است.
امام(ع) چه شروطی را برای پذیرش ولایت عهدی مطرح کردند؟
امام شروطی را برای پذیرش این مسئله گذاشتند؛ بخشی از آن چنین است که:« احدی را نصب و را عزل نکنم...» .مأمون هم به صرف موافقت لفظی و ظاهری امام خشنود بود و فکر می کرد به اهدافش می رسد. بدین روی جشن گرفت، مردم را به پوشیدن لباس سبز(نماد علویان) و ترک لباس سیاه(نماد عباسی ها) امر کرد، به نام امام سکه زد، برای رضایت زیردستان خود هزینه زیادی خرج کرد، کسانی را که مقاومت کردند و بیعت نکردند زندانی کرد، دستور داد در سراسر کشور به اسم امام خطبه خوانده شود و اسم امام در کنار اسم خودش در خطبه بیاید؛ شاعران را روانه ساخت و برای مدح امام به آنها صله داد.
مجلس واگذاری ولایتعهدی به امام رضا(ع) با حضور چه کسانی برگزار شد و امام در این مجلس چه سخنانی ایراد فرمودند؟
مامون این مجلس را با حضور شخصیتها، رجال، قضات، بزرگان و... برگزار کرد و در این مجلس سخنرانان و شاعران با ذکر فضایل حضرت رضا(ع) مجلس را گرم کردند؛ مأمون از حضرت رضا(ع) خواست برای مردم خطبه بخواند، آن حضرت پس از حمد و ثنای الهی خطبهی بسیار کوتاهی با این مضمون ایراد فرمودند: «همانا از برای ما بر شما حقی است به واسطهی رسول خدا (ص) و از برای شما بر ما حقی است، هرگاه حق ما را به ما دادید، بر ما نیز مراعات حق شما لازم است.»
آیا مامون به اهدافش رسید؟
خیر.مامون نه از دعوت امام رضا(ع) به خراسان و نه از واگذاری مقام ولایتعهدی به امام رضا(ع) به هیچ یک از اهدافش نرسید و امام رضا(ع) با تبدیل تهدید به فرصت و با اتخاذ یک سیاست الهی به مبارزه بر علیه سیاستهای شیطانی مامومن پرداخت. این امام همام از فرصت ولایتعهدی برای تبلیغ اندیشههای شیعه استفاده کرده و پایههای مذهب شیعه را استوار کردند؛ ایشان در مناظرهها، معجزات علمی خویش را آشکار ساختند و با هر دین و کتابی به زبان و کتاب خودش سخن می گفتند. از همین رو وقتی مأمون با نقشه ولایتعهدی نتوانست به اهداف فریبکارانه خودش برسد، کم کم حسادت در او برانگیخته شد. به خاطر علم سرشار، روش نیکو، دانش در تدبیر و قداست و شایستگی حضرتش برای این مقام امامت الهی، کینه مأمون شعله ور شد، خواسته درونی را آشکار کرد و تصمیم گرفت خود را از وجود امام خلاص کند.
از این رو در سال 203 هجری قمری وجود مقدس امام را شهید کرد و کوشید آن ستاره درخشان را خاموش کند. اما نه تنها نور ربانی حضرتش خاموش نشد، بلکه امام به خاطر عظمت، جلالت و قداست در عمق جانهای مشتاق حق جاودانه شد. حتی بارگاهش مکان مقدسی شد که خواستاران از هر طرف به او پناه می آورند. در حالی که از مأمون چیزی باقی نماند غیر از ستمها و خیانتهایی که صفحات تاریخ را سیاه نموده است؛ و امام (ع) در طول تاریخ در یاد و خاطر مسلمانان جاودانه شد.