عدم دسترسی سپاه امام به آب
سپاهیان عمر بن سعد به دستور عبیدالله از روز هفتم محرّم، بین كاروان امام و آب فرات فاصله انداختند. دستور ابن زیاد به عمر بن سعد به این مضمون بود: همان طور كه اجازه استفاده آب به عثمان داده نشد، اجازه استفاده از آب را به حسین و یارانش ندهید.
بلاذری آورده است كه این منع آب، سه روز پیش از شهادت امام حسین(علیه السلام) بوده است.
شیخ صدوق مینویسد: بستن آب بر روی امام و یارانش به تلافی در محاصره قرار گرفتن عثمان و نرسیدنِ آب به او، بسیار ناجوانمردانه بود، زیرا در آن روز، تنها كسی كه كوشید مردم را قانع كند تا آب به عثمان بدهند، امام علی(علیه السلام) بود.
به گزارش ابن اعثم، عمر بن سعد به عمرو بن حجاج كه خود از دعوت كنندگان امام بود، دستور داد تا همراه پانصد نفر در كنار شریعه فرات مستقر گردد و مانع دستیابی ایشان به آب شود.
روز هشتم محرّم، كاروان امام حسین(علیه السلام) به آب فرات دسترسی نداشتند و از آنچه كه از قبل اندوخته بودند، استفاده كردند. نقل شده كه امام پشت خیمهها حفرهای كند كه اندكی آب در آن آشكار گردید، ولی پس از مدت كوتاهی، آب آن نیز تمام شد.
ابن زیاد در نامهای به عمر بن سعد نوشت: شنیدهام كه حسین و یارانش به آب دسترسی داشته، چاههایی كندهاند، هنگامی كه نامه به دستت رسید، آنها را تا حدّ ممكن از كندن چاه محروم كن و با سختگیری تمام، اجازه بهرهبرداری از آب فرات را به آنان نده.
روز نهم كه تشنگی كاروان امام جدّی شد، امام پنجاه نفر را با بیست ظرف آب به فرماندهی برادرش عباس بن علی و نافع بن هلال فرستاد تا لشگر عمرو بن حجاج را كنار زده، قدری آب بیاورند، چون این گروه به نزدیك شریعه رسیدند، عمرو بن حجاج پرسید: برای چه آمدهاید؟ نافع گفت: آب ببریم. عمرو پاسخ داد: تو میتوانی بنوشی. نافع گفت: من آب بنوشم، در حالی كه حسین(علیه السلام) تشنه است؟ و افراد همراه او داخل شریعه شدند. میان افراد حجاج و یاران امام درگیری به وجود آمد، ولی به هر صورت كه بود، آنها توانستند ظرفهای خود را از آب پر كنند.
___________________________________
دیدار امام حسین (علیه السلام) با عمر بن سعد
پس از آن كه به دستور كتبی عبیدالله بن زیاد، آب فرات بر روی امام حسین(علیه السلام) و یارانش بسته شد، وضعیت نگران كننده ای میان سپاه امام حسین(علیه السلام) و سپاه عمر بن سعد پدید آمد و احتمال بروز جنگ و خون ریزی را، هر ساعت قوی تر می كرد.
ابن سعد ابتدا خواست كه عزرة بن قیس احمسی را نزد امام بفرستد، ولی او كه یكی از دعوت كنندگان آن حضرت بود، نپذیرفت. پس از او به هر كدام از كسانی كه امام را دعوت كرده بودند، پیشهاد پیغام رسانی به امام را كرد، آنها نپذیرفتند. در نهایت كثیر بن عبدالله شعبی پذیرفت تا نزد امام برود و از آن حضرت بپرسد برای چه هدفی به سوی كوفه آمده است؟
كثیر بن عبدالله به سوی امام حركت كرد. هنگامی كه نزدیك امام رسید، ابوثمامه صائدی گفت: بدترین مردم روی زمین و خونآشامترین و بیباكترین افراد در كشتن اشخاص نزد تو آمده است. هنگامی كه كثیر وارد شد، ابوثمامه از او خواست كه شمشیرش را بدهد، ولی او نپذیرفت و نزد ابن سعد بازگشت.
پس از آن، امام یكی از یاران خود به نام عمرو بن قرضه انصاری را نزد ابن سعد فرستاد تا پیشنهاد ملاقات امام و ابن سعد را مطرح سازد.
عمر بن سعد با این پیشنهاد موافقت كرد. شب هنگام امام با بیست نفر از یارانش به سوی خیمهای كه در وسط دو لشگر برپا شده بود، حركت كرد و به جز ابوالفضل و علی اكبر، از همراهان او كسی وارد خیمه نشد. ابن سعد نیز كه با بیست نفر آمده بود، فقط فرزندش حفص و غلام مخصوصش را همراه خود به داخل خیمه برد.
امام در این مجلس خطاب به ابن سعد گفت: پسر سعد! آیا میخواهی با من بجنگی، در حالی كه مرا میشناسی و میدانی پدر من كیست. آیا از خدایی كه بازگشتِ تو به سوی اوست، نمیترسی؟ نمیخواهی مرا یاری كنی و دست از همراهی امویان برداری كه این عمل به خدا نزدیكتر و مورد توجه اوست؟
ابن سعد در پاسخ امام گفت: در این صورت میترسم خانهام را در كوفه ویران كنند! امام فرمود: من با هزینه خودم خانهای برایت میسازم! ابن سعد گفت: میترسم باغ و نخلستانم را مصادره كنند. امام فرمود: من در حجاز بهتر از این باغهایی كه در كوفه داری، به تو میدهم. ابن سعد گفت: زن و فرزندم در كوفهاند و میترسم آنها را به قتل برسانند!
امام چون بهانههای او را دید و از توبه وی ناامید شد، از جای خود بلند شد، در حالی كه میگفت: چرا این اندازه [در اطاعت شیطان پافشاری میكنی؟] خدایت در میان رختخواب بكشد، و در روز قیامت گناهت را نبخشاید، به خدا سوگند! امیدوارم كه از گندم عراق نصیبت نگردد، مگر به اندازه اندك [عمرت كوتاه شود].
ابن سعد از روی استهزاء گفت: جُوِ عراق برای من بس است! (1)
ابومخنف روایت كرده است كه ملاقات آن دو، تنها یك بار نبود، بلكه آنان سه یا چهار بار با یكدیگر ملاقات و گفت و گو كردند.(2) عمر بن سعد، كه حوادث كربلا را پی در پی برای عبیدالله بن زیاد گزارش می كرد، پس از ملاقات با امام حسین(علیه السلام) نامه ای رضایت بخش برای عبیدالله ارسال كرد و در آن، یادآوری كرد: خداوند متعال، نائره جنگ ما را خاموش و امر امت را اصلاح نمود. زیرا حسین بن علی(علیه السلام) هم اینك حاضر است از همان جایی كه آمده است، برگردد و یا به سوی یكی از مرزهای كشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگی كند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزی در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وی حل و فصل كند. ای عبیدالله! این پیش آمد، هم می تواند موجب خرسندی تو و هم موجب اصلاح امت باشد.(3)
چیزهایی كه عمر بن سعد در این نامه به آن ها اشاره كرد، برداشت های شخصی وی و یا مبالغه گویی اش برای آرام كردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود، تا از این طریق زودتر غائله را پایان دهد و به حكومت "ری" دست یابد. زیرا امام حسین(علیه السلام) كه با هدف امر به معروف و نهی از منكر اقدام به قیام بر علیه باطل كرده بود، هیچ گاه به شخصی چون عمر بن سعد، چنین تعهدی نمی داد.
___________________________________
1- مقتل الحسین، خوارزمی، 1/ 245؛ تذكرة الخواص، 233؛ تاریخ طبری، 4/ 310
2- معالم المدرستین، سید مرتضی عسكری، ج3، ص 103
3- الارشاد، شیخ مفید، ص 437