سخنان امام با سپاه خویش در روز عاشورا
روز عاشورا، امام حسین(علیه السلام) با نیروهای اندك خویش، چنان در برابر سپاه تا دندان مسلح امویان كه فقط تعداد افرادش چندین برابر نیروهای امام بودند، ایستادگی كرد و سخن گفت كه گویی دو سپاه با یكدیگر برابرند.
امام حسین(علیه السلام) پس از نماز صبح نخست به حمد و ستایش پروردگار پرداخت و پس از آن چنین فرمود: پروردگار به كشته شدن شما و كشته شدن من در این روز [عاشورا] اجازه داده است. بر شماست كه صبر و شكیبایی پیشه سازید و با دشمن نبرد كنید.
ای بزرگ زادگان صبر و شكیبایی پیشه سازید كه مرگ چیزی جز یك پل نیست كه شما را از سختی و رنج عبور میدهد و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن میرساند. چه كسی است كه نخواهد از زندان به قصر منتقل شود، و بدانید همین مرگ، برای دشمنانتان مانند رفتن از قصر به زندان و شكنجهگاه است. پدرم نقل كرد كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دنیا برای مؤمن همانند زندان و برای كافر همانند بهشت است؛ مرگ، پلی است كه این گروه مؤمن را به بهشتشان و آن گروه كافر را به جهنم میرساند؛ آری، نه دروغ شنیدهام و نه دروغ میگویم. (1)
___________________________________
1- كامل الزیارات، 37؛ اثبات الوصیه، 139؛ بلاغة النساء، 190؛ تاریخ طبری، 3/ 317؛ الارشاد، 2/ 95؛ الكامل فی التاریخ، 3/ 286.
سخنان امام با كوفیان پیش از آغاز جنگ
گرچه امام میدانست كه كوفیان قصد یاری او را ندارند، اما آن حضرت تا آخرین لحظات اصرار داشت تا استدلالهای خود را به گوش آنان برساند تا آنكه نزد پروردگار، حجت را بر آنان تمام كرده باشد.
یعقوبی مینویسد: چون صبح عاشورا فرارسید، امام با مردم سخن گفت و حقّ خویش و خدای- عزوجل- و پیامبرش را به آنان یادآور شد و از آنان خواست اجازه دهند كه بازگردد. اما آنان نپذیرفتند، جز اینكه با وی بجنگند یا دستگیرش كنند و نزد عبیدالله بن زیاد ببرند. آنگاه حضرت با مردم گروه گروه و حتی با برخی جداگانه سخن گفت، ولی آنها میگفتند كه ما نمیدانیم تو چه میگویی. (1)
امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا پس از منظم كردن یاران خویش، سوار بر اسبی شد و با صدای بلند به كوفیان چنین فرمود:
ای مردم عراق! گوشهایتان را باز كنید و سخنانم را بشنوید و در حمله به من شتاب نكنید تا براساس حقّی كه بر من دارید، شما را نصیحت كنم و سبب آمدن خود را باز گویم. اگر پذیرفتید و گفتارم را تصدیق كردید، سعادت یافتهاید و دلیلی برای حمله بر من هم ندارید. ولی اگر عذر مرا نپذیرفتید و به انصاف رفتار نكردید، پس ساز و برگ خود و شریكانتان را گرد آورید. آنگاه جوانب كارتان را بنگرید و به سوی من گام پیش نهید و مرا مهلت مدهید. ولیّ من، پروردگار است كه این كتاب را نازل كرده، او یاور و سرپرست صالحان است.
چون سخنان امام به اینجا رسید، صدای گریه از بانوان حرم شنیده شد، به این سبب، امام سخنان خود را قطع كرد و از برادرش عباس و فرزندش علی اكبر خواست تا زنان را آرام سازند و فرمود: آنان پس از این، گریههای فراوانی دارند. چون زنان ساكت شدند، بار دیگر سخنان خود را چنین ادامه داد:
ای مردم، تبار و نسب مرا میشناسید، بنگرید كه من كیستم؟ آنگاه به خود آیید و از خویشتن بپرسید كه آیا سزاوار است مرا بكشید و حرمتم را بشكنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا پدرم جانشین و پسرعموی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟ آیا پدرم نخستین مؤمن به خداوند و تصدیق كننده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنچه از سوی پروردگار شما آورده، نیست؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر شهید كه در بهشت با دو بال پرواز میكند، عمویم نیست؟ آیا نشنیدهاید كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من و برادرم [حسن] فرمود: این دو، سَروَرِ جوانانِ بهشت میباشند.
اگر گفتارم را كه جز حق نیست، باور ندارید، بدانید كه به خدا سوگند، از روزی كه دانستهام خداوند بزرگ دروغگویان را عذاب میكند، لب به دروغ نگشودهام، اگر سخنم را باور ندارید، از كسانی كه در میانتان هستند، بپرسید تا آگاهتان كنند. از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، یا انس بن مالك بپرسید تا به شما بگویند كه این سخن را درباره من و برادرم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدهاند، آیا باز هم از ریختن خون من دست برنمیدارید؟
در این هنگام شمر به امام گفت: ایمانش تباه، اگر كسی بداند تو چه میگویی! (2) این سخن شمر با اختلاف در مدارك دیگر نیز نقل شده است. (3)
حبیب بن مظاهر در پاسخ شمر گفت: به خدا سوگند! میبینم كه هفتاد مرتبه ایمانت تباه است و من این گفتارت را كه "نمیدانی او چه میگوید" تصدیق میكنم؛ آری، خداوند بر دل تو مُهر نهاده است.
سپس امام به آنان فرمود: اگر این گفتارم را باور ندارید، آیا در اینكه من فرزند دختر پیامبر شما هستم نیز شك و تردید دارید؟ به خدا سوگند، در شرق و غرب عالَم، فرزند دختر پیامبری جز من نیست، نه از شما و نه از میان دیگران. به من بگویید كه چرا درصدد كشتن من برآمدهاید؟ آیا كسی از شما را كشتهام؟ آیا مالتان را خوردهام و یا به كسی از شما زخمی زدهام كه بخواهید مرا قصاص كنید؟ آن گروه ساكت ماندند، امام چنین ادامه داد:
ای شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث، آیا شما نبودید كه به من نوشتید، میوهها رسیده، باغها سبز شده، بیا كه سپاهت آمادهاند؟
قیس بن اشعث پاسخ داد: ما نمیدانیم كه چه میگویی، لكن به فرمان پسرعمویت[یزید] درآی، كه آنان جز خوبی به تو نخواهند رسانید!
امام فرمود: نه، به خدا سوگند! نه به شما دست ذلّت و خواری میدهم و نه چونان بردگان میگریزم!
آنگاه فرمود: ای بندگان خدا، به پروردگار خود و شما پناه میبرم، از اینكه بر من سنگ بزنید، من از هر متكبری كه به روز قیامت ایمان ندارد، به پروردگار خود و شما پناه میبرم.
آنگاه اسب خود را خوابانید و به عقبة بن سمعان فرمود تا پایش را بست.[این سخنان با اندك اختلافی در مدارك بیشماری نقل شده است]. (4)
___________________________________
1- تاریخ یعقوبی، 2/ 176.
2- الارشاد، 2/ 97-99.
3- مقتل الحسین، خوارزمی، 1/ 358؛ مثیر الاحزان، 51؛ سیر اعلام النبلاء، 3/ 302.
4- مقتل الحسین، خوارزمی، 1/ 358؛ مثیر الاحزان،51؛ سیر اعلام النبلاء، 3/ 302؛ الارشاد، 2/ 97؛ تاریخ طبری، 3/ 318؛ اللهوف، 27؛ زهر الآداب، حصری، 1/ 62؛ الكامل فی التاریخ، 3/ 387؛ انساب الاشراف، 3/ 397؛ طبقات الكبری، 2/ 72.
سخنرانی امام در برابر سپاه دشمن
خوارزمی گوید: در روز عاشورا در سرزمین كربلا پس از آنكه هر دو سپاه كاملاً آماده گردیدند و پرچمهای عمر بن سعد برافراشته شد و صدای طبل و شیپور آنان طنین افكند، سپاه دشمن اطراف خیمهها را همانند حلقه انگشتری در میان گرفتند. امام در برابر صفوف دشمنان قرار گرفت، از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وی گوش فرا دهند، ولی كوفیان سر و صدا و هلهله میكردند، امام پس از دعوت آنان به سكوت و آرامش چنین گفت: وای بر شما، چرا گوش نمیدهید، تا گفتارم را كه شما را به رشد و سعادت فرا میخواند، بشنوید. هر كس از من پیروی كند خوشبخت و سعادتمند و هر كس مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است. همه شما سركشی كردید و با دستور من مخالفت ورزیدید، زیرا به گفتارم گوش نمیدهید. آری، هدایای حرامی كه دریافت كردهاید و شكمهایی كه از حرام پر كردهاید، باعث شده تا خداوند این گونه بر دلهایتان مُهر زند. وای بر شما، آیا ساكت نمیشوید؟ هنگامی كه سخن امام به اینجا رسید، سپاهیان ابن سعد یكدیگر را سرزنش كردند كه چرا سكوت نمیكنند و همدیگر را وادار ساختند تا سخنان آن حضرت را بشنوند. چون سكوت بر سپاه دشمن حاكم شد، امام چنین ادامه داد:
ای مردم؛ ننگ و خواری و حزن و حسرت بر شما باد كه با علاقه فراوان مرا به یاری خود فراخواندید و آنگاه كه به فریاد شما پاسخ مثبت دادم و آن را پذیرفتم و با شتاب به سویتان آمدم، شمشیرهایی را كه از خودِ ما بود، علیه ما به كار گرفتید، و آتش فتنهای را كه دشمن ما و شما آن را برافروخته بودند، علیه ما شعلهور ساختید. به حمایت و پشتیبانی از دشمنانتان، علیه پیشوایان خود به پا خواستید، بدون اینكه این دشمنان قدم عدل و دادی به سود شما بردارند، و یا امید خیری در آنان داشته باشید. مگر به لقمههای حرامی كه به شما دادند و عیش و زندگی ذلّتباری كه چشم طمع به آن دوختهاید، قدری آرام گیرید.
وای بر شما! كه از ما روی تافتید و از یاری كردن ما سر باز زدید، بدون اینكه خطایی از ما سرزده باشد و یا عقیده نادرستی از ما دیده باشید. آنگاه كه تیغها در غلاف و دلها آرام و رأی و نظرها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوی ما رو آوردید، و اینك چون پروانه از هر سو فروریختید. رویتان سیاه باد! شما از سركشان امت و تهماندگان احزاب فاسدید، كه قرآن را پشت سر انداختهاید، از دماغ شیطان افتادهاید، شما از گروه گنهكاران و تحریفكنندگان كتاب خدا و خاموشكنندگان سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستید. فرزندان پیامبر را میكشید و نسل اوصیا را از میان میبرید. شما از زنازادگانی هستید كه به نسبی ملحقشدهاید، شما از اذیتكنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای مسخرهكنندگان میباشید كه قرآن را مورد تمسخر خویش قرار میدهند.
و شما اینك به فرزند حرب [معاویه] و پیروانش اعتماد كرده، دست از یاری ما برمیدارید. آری، به خدا سوگند، خیانت و خوار كردن از صفات برجسته شماست كه ریشه شما بر آن استوار و تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهایتان به این عادت نكوهیده رشد كرده و سینههایتان از آن آكنده گردیده است. شما همانند میوه نامباركی هستید كه در گلوی باغبان رنج دیدهاش گیر كند و در كام ستمگر سرقت كننده آن شیرین و گوارا باشد.
لعنت و نفرین خداوند بر پیمان شكنان كه پیمان خویش را پس از محكم كردن آن میشكنند، در حالی كه شما خداوند را بر پیمانهای خود ضامن قرار داده بودید. به خدا سوگند، پیمان شكنانی كه خداوند از آنها یاد میكند، شمایید.
آگاه باشید كه این فرومایه [ابن زیاد] كه خود، فرزند فرومایه دیگری است، مرا در دو راهی جنگ و پذیرش ذلت قرار داده. اما هیهات كه زیر بار ذلت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از اینكه ما ذلت و خواری را بپذیریم، ابا دارند. دامنهای پاك مادران و اذهان غیور و نفوس با شرافت پدران روانمیدارند كه پیروی از افراد پست را بر كشته شدن در قتلگاه كریمان و نیك رَوِشان مقدم بداریم، آگاه باشید كه من با این گروه بیچیز و با یاران اندك در حالی كه یاری دهندگان به من پشت كردهاند، برای جهاد آمادهام. [آنگاه این شعر را خواند] اگر ما بر دشمن پیروز گردیم، در گذشته نیز پیروزمند بودهایم و اگر شكست بخوریم، باز هم شكست از اوست و ترس از شأن ما نیست، ولی اینك حوادثی برای ما پیش آمده و برای دیگران ظاهراً سودی رسیده است.
به سرزنشكنندگان بگو، بیدار باشید كه شما نیز مانند ما با شماتتكنندگان روبهرو خواهید شد. مرگ هرگاه شتر خویش را از كنار دری بلند كرد، كنار در دیگری میخواباند.
آنگاه فرمود: آگاه باشید، به خدا سوگند، پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود كه به آرزوهای خود برسید، مگر همان اندازه كه سواركار بر اسب خود سوار است. تا اینكه آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب، نگران و مضطرب گرداند.
این برنامهای است كه پدرم علی(علیه السلام) از جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگو كرده است، پس با همفكران خود دست به یكدیگر دهید و تصمیم باطل خود را پس از آنكه امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا كنید و مهلتم ندهید، من بر خداوند كه پروردگار من و شماست، توكل میكنم، كه اختیار هر جنبدهای در اختیار و قدرت اوست و خداوندِ من بر راه مستقیم میباشد.(1)
___________________________________
1- مقتل الحسین/230-235
مناجات در میعادگاه
امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظههای زندگیاش چشمان خود را باز كرد و به سوی آسمان نگریست و با پروردگارش این چنین راز و نیاز كرد: ای خدایی كه مقامت بس والا، خشمت شدید، قدرتت فوق هر قدرت است. تو كه از مخلوقات خویش بینیازی، در كبریایی عظمت فراگیری و به آنچه بخواهی، توانایی داری. رحمتت به بندگانت نزدیك و وعدهات راست و نعمتت شامل حال همگان، و امتحانت زیباست. به بندگانی كه تو را بخوانند، نزدیكی، و بر آنچه آفریدهای، احاطه كامل داری، هر كس توبه كند، میپذیری، و بر آنچه اراده كنی، توانایی انجامش را داری، آنچه را بخواهی، میتوانی درك كنی، كسی كه شكرگزار تو باشد، تو نیز شكرگزار او هستی، آنان كه تو را یاد كنند، تو نیز آنها را یاد میكنی. من در حال نیاز، تو را بخوانم، و در حال فقر، به سوی تو روی آورم، ترسان به درگاهت ناله میكنم، غمگین در برابرت میگریم، از تو كمك میجویم كه ناتوانم. خود را به تو میسپارم، زیرا تنها كفایت كننده، تو هستی.
پروردگارا! میان ما و قوممان داوری كن، زیرا آنان از راه مكر و حیله وارد شدند، و دست از یاری ما برداشتند، و ما را كه فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و حبیب تو هستیم، به قتل رسانیدند؛ پیامبری كه تو او را به رسالت خویش برگزیدی و امین وحی خود قرار دادی. خدایا، در كار ما گشایشی قرار ده و در پیشامدها رهایی عنایت فرما. ای رحم كنندهترین رحم كنندگان.
پروردگارا! بر قضای تو صابرم، خدایی جز تو فریادرسِ بیچارگان نیست. جز تو پروردگار و معبودی ندارم، بر حكم تو بردبارم، ای فریادرسِ آن كه فریادرسی ندارد. ای جاودانی كه هرگز مرگی ندارد، ای همیشه زندهای كه پایان ندارد. ای زنده كننده مردگان، ای خدایی كه هر كس را با اعمالش میسنجی، میان من و این مردم حكم كن، زیرا تو بهترین حكمكنندگان هستی. آنگاه صورت بر خاك نهاد و فرمود: "بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملّة رسول الله". (1)
___________________________________
1- اللهوف / 110؛ اسرار الشهاده/ 423؛ ریاض المصائب/ 33؛ مقتل الحسین، مقرم/ 344.
شهادت امام
ابن شهرآشوب مینویسد: امام آن اندازه جنگید تا این كه 1950 نفر را كشت و شماری را نیز زخمی كرد. در این هنگام، ابن سعد به سپاهیانش گفت: وای بر شما! آیا میدانید كه با چه كسی پیكار میكنید؟ او فرزند كسی است كه از همه، جنگجوتر بود؛ وی فرزند جنگنده عرب است! از همه طرف به او حمله كنید. آنگاه 180 نفر با نیزه و 4000 نفر با تیر بر امام حمله كردند. (1)
پس از آن كه زرعة بن شریك، دست چپ امام را قطع كرد و ضربهای به گردن امام زد، آن حضرت گاه بلند میشد و گاه مینشست. در این حال، سنان بن انس برای زمینگیر كردن امام، با نیزه، ضربهای به آن حضرت زد و ایشان را بر زمین افكند. (2) آنگاه به خولی بن یزید گفت، سرش را جدا كن، اما دستان خولی میلرزید. سنان گفت: خداوند بازوانت را سست و دستانت را قطع كند. (3) سپس نصر بن خرشه ضبابی و به قولی شمر بن ذیالجوشن كه دارای بیماری پیسی بود، بالای سر امام آمد و با پای خود به ایشان زد و آن حضرت را به پشت برگرداند و روی سینه امام نشست تا سر آن حضرت را جدا كند.
وقتی كه سر امام را از بدنش جدا كردند، گرد و غباری بلند شد، به گونهای كه مردم فكر میكردند بر آنان عذاب نازل گردیده است. مدتی گذشت تا این كه گرد و غبار برطرف گردید. (4)
در مورد اینكه چه كسی سر امام را از بدن جدا كرد، مدارك تاریخی، اقوال متفاوتی را ذكر كردهاند. ولی در منابع اصلی، از شمر و سنان به عنوان عاملان ارتكاب این عمل نام برده شده كه البته بین این دو نفر، قول جدا شدن سر امام توسط شمر مشهورتر است. اقوال دیگری نیز وجود دارد كه دیگران را به عنوان قاتل امام معرفی میكنند. (5)
آسیبهای وارده بر امام
پیرامون تعداد زخمهای بدن امام نقلهای گوناگونی وجود دارد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون امام حسین(علیه السلام) توسط یزیدیان كشته شد، سی و سه اثر نیزه و سی و چهار ضربت شمشیر بر بدنش دیده میشد. (6) نیز نقل شده است كه پس از شهادت آن حضرت، آثار هفتاد و دو زخم بر بدن ایشان دیده میشد. البته برخی روایتهای دیگر، تعداد جراحتها و زخمهای امام را سیصد و بیست و چند زخم نیزه و شمشیر و تیر ذكر كردهاند. (7) برخی دیگر، تعداد جراحات را سیصد و شصت و تعداد زخمها و تیرهای وارده بر بدن امام را 1900 ذكر كردهاند. (8)
سنّ امام در زمان شهادت
درباره سنّ امام حسین(علیه السلام) در روز شهادت گفتهها گوناگون است كه در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1- قتاده (9) و خوارزمی (10) سنّ امام را در هنگام شهادت 54 سال و شش ماه ذكر كردهاند.
2- مطابق نظر واقدی (11) و مسعودی (12) سنّ امام در هنگام شهادت 55 سال بوده است.
3- به نظر یعقوبی (13) ابن عبد ربّه اندلسی(14)، ابوالفرج اصفهانی (15) سعد بن عبدالله قمی (16) و ابن سعد (17) سنّ امام در هنگام شهادت 56 سال بوده است.
4- به اعتقاد شیخ صدوق (18) و كلینی (19) و ابن دراع (20) و رزندی (21) سنّ امام در زمان شهادت 57 سال بوده است كه البته این قول مشهورترین و معتبرترین نظر به شمار میرود.
5- ابن عدیم (22) ابن قتیبه (23) ابن حبّان (24) بخاری (25)، ومزی (26) احمد بن حنبل (27) ابن ابیشیبه (28) خطیب بغدادی (29) و ابن سعد (30)، شهادت امام را در 58 سالگی ایشان دانستهاند.
6- مسعودی در كتاب مروج الذهب (31) شهادت امام را در سنّ 59 سالگی دانسته است.
شیخ مفید مینویسد: امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا بعد از ظهر روز شنبه دهم محرم سال 61 ه.ق مظلومانه و با لب تشنه در سن 58 سالگی شهید شد. هفت سال آن را با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، سی سال همراه پدر و ده سال با برادرش زیست و پس از برادرش ده سال و ده روز خلافت كرد. (32)
___________________________________
1- مناقب، ابن شهرآشوب، 4/ 111
2- الملهوف/ 175؛ طبری، 3/ 334؛ مقتل الحسین، خوارزمی، 2/ 39؛ انساب الاشراف، 3/ 409؛ كشف الغمه، 2/ 263؛ اعلام الوری/ 469
3- طبری، 3/ 334
4- مقتل الحسین، خوارزمی، 2/ 42
5- اخبارالطوال/ 258
6- مقتل الحسین، خوارزمی، 2/ 42
7- امالی، صدوق، مجلس31، ح1
8- مناقب، ابن شهرآشوب، 4/ 111؛ مروج الذهب، 3/ 71؛ طبری، 3/ 334؛ مرآة الزمان، 1/ 133؛ روضه الواعظین/ 189؛ الحدائق الوردیه/ 123
9- تاریخ الخمیس، 2/ 299
10- مقتل الحسین، 2/ 42
11- تهذیب الكمال، 6/ 446
12- مروج الذهب، 3/ 71
13- تاریخ یعقوبی، 2/ 232
14- عقد الفرید، 5/ 129
15- مقاتل الطالبین / 84
16- المقالات و الفرق / 25
17- ترجمة امام الحسین طبقات ابن سعد / 75
18- امالی صدوق، مجلس30، ح 1
19- اصول كافی، 1/ 530
20- ذخائر العقبی / 146
21- نظم درر السمطین / 218
22- بغیه الطلب فی تاریخ حلب، 6/ 2567
23- المعارف / 213
24- طبقات الثقات، 3/ 69
25- التاریخ الكبیر، ش 2846
26- تهذیب الكمال، 6/ 245
27- المحن / 136
28- معجم الكبیر، 3/ 102
29- تاریخ بغداد، 1/ 143
30- ترجمه الامام الحسین و مقتله / 75
31- مروج الذهب 3/ 71
32- الارشاد، 2/ 28
(متن فوق، برگرفته از دانشنامۀ امام حسین(علیه السلام) از منشورات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی است)