دکتر محمدرضا بهادری، پژوهشگر گروه مطالعات قرآنی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، بایستههای مطالعات قرآنی را تشریح کرد.
وی گفت: ابتدا باید به دو ویژگی بسیار مهم مرتبط با حوزه مطالعات قرآنی توجه نمود؛ ویژگی اول اینکه قرآن مصدر بنیادین تشریع است.
دکتر بهادری اظهار داشت: یک بحث بسیار مهم که به نوعی بعد از جریان سید جمالالدین اسد آبادی و جریان نهضتهای بازنگری دینی بعد از سید جمال در جهان اسلام و از جمله ایران رخ داد مرتبط با ویژگی اول است. در طول 100 سال اخیر عدهای از دانشمندان اسلامی- چه از اهل سنت و چه شیعه- که به دنبال بازنگری بودند در بحث شناخت دین بر این باور بودند که آن شناختی که پس از سدههای نخستین صدر اسلام، در قرنهای گذشته وجود داشته، شناختی است که منجر به یک نوع رکود اجتماعی و عقب ماندن جامعه مسلمانان در مقایسه با جوامع پیشرفته دنیا شده؛ بنابراین اگر قرار باشد از این حالت بیرون بیاییم و تنه به تنه کشورهای پیشرفته دنیا حرکت کنیم لازمه آن، یک سلسله تحولات فرهنگی در جامعه است و یکی از مهمترین آنها، بازنگری دینی است.
محمد رضا بهادری افزود: وقتی شما موضوع نقد شیوه جاری در آموزشهای دینی را مطرح میکنید و در مقابل میگویید که دین ظرفیت حل مشکلات بشر را دارد، معنایش این است که ما مخزنهای استخراج نشدهای داریم، که باید برویم ظرفیتهای موجود در آنها را آزاد کنیم تا بتوانیم از آن معدنها و ظرفیتها استفاده کنیم. حال باید به این سؤال هم پاسخ گفت که: آن ظرفیتها کجاست؟
من فکر میکنم یک جواب خیلی قابل پیشبینی برای این سؤال وجود دارد؛ اولین جایی که فرد به سراغش میرود قرآن است بعدش هم احادیث. منابعی که اسلام در اختیار ما نهاده تا معارف مورد نیاز بشر را از آن استخراج کنیم کجاست؟ طبیعی است که در بادی امر قرآن کریم است و در کنار آن احادیث.
این استاد دانشگاه در ادامه سخن خود، تأکید کرد: ناگفته نماند که دیدگاههای متفکران احیای دین، به نوعی انتقادی بوده؛ وقتی دیدگاه، انتقادی هست، انتقاد به فهم است، انتقاد به متن مقدس نیست. این دسته از منتقدین، منتقد قرآن نبودند بلکه منتقد فهم مردم از قرآن و حدیث بودند.
پژوهشگر گروه مطالعات قرآنی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی خصوصیت دیگر مطالعات قرآنی را چنین برشمرد: ویژگی دوم این است که بله، اگر ما خودمان بودیم و جهان اسلام، شاید میتوانستیم قرنها به همان زندگی خودمان ادامه دهیم. ولی واقعیت این است که ما به حال خودمان نبودیم، و در غرب جهان - و آنچه که به طور کلی در نقشه فرهنگی جهان، به غرب موسوم است - پدیدههایی رخ می داد که بر دنیای اسلام تأثیر میگذاشت. از جمله آنها، شکلگیری نوعی علم در غرب بود؛ علمی که رویکردی به شدت انتقادی داشت به طوری که اگر یک لبهاش به دین خود آنها برمیگشت لبه دیگرش به دیگر ادیان از جمله اسلام تأثیر میگذاشت.
وی با بیان این مقدمه، گفت: بنابراین یک نگاه انتقادی به اسلام شکل گرفت؛ نگاهی که اصطلاحاً به آن استشراق میگوییم. نگاه مشتشرقان به اسلام و خوانشهای اسلامی، انبوهی از نوشتهها و آثار را به همراه داشت. در نتیجه جهان اسلام در معرض پرسشهایی قرار گرفت که اصلاً از درون اسلام نبود؛ کسانی این پرسشها را مطرح کردند که مسلمان نبودند و به عنوان یک موضوع مطالعاتی، اسلام را مورد مطالعه و نیز نقد قرار دادند. بی محابا هم نقدهایشان را ارائه کردند زیرا نگران این نبودند که کسی به آنها چیزی بگوید یا تحت پیگرد قانونی قرار دهد و در این زمینه فعّال ما یشاء بودند.
دکتر محمدرضا بهادری با بیان این دو ویژگی، برآیند سخن خود را چنین مطرح کرد: در مقام نتیجه گیری، با این دو ویژگی ای که خدمتتان مطرح کردم به پاسخ موضوع «بایستههای مطالعات قرآنی» نزدیک شویم؛ هرچند پس از انقلاب اسلامی ایران، به حوزه مطالعات قرآنی بسیار توجه شد، کارهای بسیاری هم انجام گردید، و با اینکه رشتههایی نظیر علوم قرآن و حدیث در راستای احیای دین و متناسب با نیازهای روز به وجود آمد و اتفاقاً در بین رشتههای الهیات، عصریترین آنهاست، با این همه، به هدف خود چندان دست نیافت و متأسفانه مأموریت خود را به طور کامل انجام نداد. از همه عذرخواهی میکنم اما گاهی باید صراحت لهجه داشت: دلیل آن هم به طور خلاصه به ویژه در دو مسأله مشاهده میشود: 1. به خاطر وجود قید و بندهای سنّتی و 2. یک چیزی که میتوان آن را «تنبلی آکادمیک» نام نهاد.
این پژوهشگر مطالعات قرآنی تصریح کرد: حوزه مطالعات قرآنی، باید زبان ترجمان سنت و عصر باشد؛ بنابراین برای اینکه این دانش بتواند مأموریت خودش را انجام بدهد ما بایستی این دو موضوع را سرلوحه کار خویش قرار دهیم: 1. این علم برای این است که مرتباً تولید داشته باشد و باید وقت گذاشت و جهادی کار کرد. 2. این علم باید درک درستی از مسائل روز داشته باشد؛ چه آنجا که میخواهد دفع شبهه کند و چه آنجا که در پی رفع مشکلات روز است؛ مشکلات اجتماعی، فرهنگی، سبک زندگی و ... .
دکتر بهادری در پایان به بحث سنتگرایی به عنوان بایسته مهم اشاره کرد و گفت: همه ما در یک فضای سنتی بزرگ شدیم و از آن لذت میبریم؛ بنابراین بحث ما اصلاً کنار گذاشتن سنت نیست و بگویم مثلاً یک آدم ژیگول امروزی بشویم و با سنت قطع رابطه کنیم. مسئله ما این است که در عین حال که نیمی از زندگی ما این است که اتصالمان را به سنت حفظ کنیم، نیم دیگر زندگی ما این است که درک درستی از عصر خودمان داشته باشیم و گرنه متعلق به زمان دیگری خواهیم بود و چنین فردی برای افراد زمان خودش حرفی برای گفتن ندارد.